۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

سردرد


بعد از سردردی طولانی که مرگ را با نبض هایی تند به شقیقه هایم می کوبید. چشمهایم را باز کردم و با خود گفتم : زندگی با تمامی فراز و نشیب هایش بدون درد چه زیباست. خورشید با نوری روشن پشت پنجره اطاقم بمن لبخند میزد.

عاطفه اقبال - 21 می 2011


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر