۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۴, دوشنبه

گربه ای که می ترسید


چند سال پیش ، آخر شب با ماشین از خیابانی گذر می کردم. خیابانی دو طرفه اما باریک. چراغهای کنار خیابان همه خاموش بود. ناگهان در حاشیه بلندی جاده که به پیاده رو منجر میشد، دو چشم روشن که از ترس می درخشید، توجهم را جلب کرد. جایی برای توقف نبود. بناچار رد شدم و چند متر آنطرف تر در بلندی پیاده رو نگه داشتم. خیابان بسیار تاریک بود و کنار آن نیز با یک بلندی به فضای سبز جنگلی ختم میشد. برای همین احساس ناامنی داشتم. اما دو چشم درخشان کنار جاده مرا رها نمیکرد. چراغ قوه ای برداشتم و آهسته به سمت چشمها براه افتادم. وقتی رسیدم، گربه ای بزرگ و سنگین را یافتم که کنار سنگفرش خیابان بر روی زمین میخکوب شده بود. فکر کردم ماشینی به او زده و نیاز به کمک دارد. با چراغ قوه نگاه کردم چیزی ندیدم ولی چون روی زمین پهن شده بود، نمی شد تشخیص داد. نزدیکتر شدم و سعی کردم با دست او را بلند کنم. اما چنان سنگینی اش را به زمین چسبانده بود که غیرممکن می نمود. با چشمانی وحشت زده به من نگاه میکرد و من هر آن در انتظار چنگول کشیدنش بودم اما هراس زده تر از آن بود که بتواند عکس العملی از خود نشان دهد. خوشبختانه در آن ساعت شب ماشین کم عبور میکرد وگرنه هر لحظه در معرض زیر گرفتن قرار داشت. به چند ماشینی هم که گذر کردند با چراغ قوه علامت دادم. ولی هر چه تلاش میکردم موفق به بلند کردن گربه نمیشدم. چوبی در کنار جاده پیدا کردم و سعی کردم با تکیه به چوب و گذاشتن آن زیر شکم گربه او را کمی حرکت دهم تا ببینم زخمی است یا نه؟ بعد از چند بار تلاش ناگهان گربه جهشی کرد و از بلندی کنار جاده به چابکی بالا رفت. با شکم برآمده اش به نظر باردار می رسید. آن بالا لحظه ای ایستاد و به من نگریست. در برق چشمانش دیگر وحشت نبود بلکه نوعی قدردانی بود. سپس چرخی زد و پشت بلندی ناپدید شد. مطمئن شدم که زخمی نبود. اما از وحشت حرکت ماشین ها در جا میخکوب شده بود. چه مدت؟ نمیدانم. شنیده بودم که میتوان از ترس قدرت حرکت را از دست داد. نفسی از شوق نجات دادنش کشیدم و به سوی ماشین براه افتادم . در راه بازگشت با خود فکر میکردم : ترس عامل فلج کننده است. انسانها نیز می توانند از ترس بر زمین میخکوب شده و امکان هر گونه حرکتی از آنها سلب شود. اما زمانی که بر ترس خود غلبه یابند جهش 

خواهند کرد.

عاطفه اقبال – 14 می 2018

-
موردی دیگر از ترس و میخکوب شدن یک مرغابی جدا افتاده از برکه را با خواهرم شاهد بودیم که جداگانه خواهم نوشت.

- عکس خیابان واقعی است و امروز دوباره از آن خیابان گذر کردم و عکس گرفتم البته اینبار در روشنایی روز. مستطیل قرمز محلی است که گربه بر روی زمین لنگر انداخته بود. و اما عکس گربه یی که بر بلندی نشسته است را چون شبیه همان گربه عزیز بود از گوگولی پیدا کرده و مونتاژ کرده ام



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر