۱۳۹۶ مرداد ۸, یکشنبه

بازگشت از گلوگاه مرگ



هشتم مرداد، 29 سال پیش در چنین روزی از گلوگاه مرگ به قرارگاه اشرف بازگشته بودیم. در محوطه اکثر بچه ها مات و بهت زده بودند. چهره ها عوض شده بود. براستی در صحنه جنگ شش روزه ای که برای رفتن به تهران آغاز کرده بودیم، بر ما چه گذشته بود؟ فرمانده گفته بود، بروید تهران را فتح کنید. این تنها فرصت ما است! و ما سرود خوانان به آغوش مرگ شتافته بودیم. بدون اینکه حتی یک لحظه درنگ یا تردید کنیم. پاسداران جنایت در منتهای شقاوت برای قلع و قمع کردن ما به کمینگاه شتافته بودند.  نزدیک به 1400 تن از آن سرودخوانان هرگز به اشرف باز نگشتند. عده ی زیادی نیز بعد از عملیات از مجاهدین جدا شده و به کشورهای اروپایی بازگشتند.  

آن غروب غمگین در اشرف را هنوز بیاد می آورم. خیلی ها نبودند و جای خالیشان به چشم می زد. چهره های ما زندگان، اما،  در خاک و خون  پنهان شده بود. در حمام به آینه که نگریستم، خودم را نیافتم. زیر دوش رفتم. خاکها که با ریزش آب بر زمین می ریخت، کبودی بدنم را آشکار میکرد. لگدهای سلاح بر بالا تنه ام خودش را بچشم می کشید. دلم نمیخواست از زیر دوش بیرون بیایم. آب بدن خسته  و زخمی ام را نوازش میداد. آنشب را در خوابگاهی که کابوس بر سر آن خیمه زده بود به صبح رساندم. صبح از تخت نتوانستم برخیزم.  پاهایم دیگر حرکت نمیکرد. در بیمارستان اشرف  بستری شدم. با دو نفر دیگر در یک اطاق بودیم. دو روز بعد رهبر و بانو به دیدارمان  شتافتند. بانو می خندید انگار نه انگار که اینهمه جسد به خاک شده اند.  بشوخی به رهبر گفت : ببینید برادرها بار بدوش نمی کشند! خواهرهایمان به چنین روزی می افتند. رهبر با خنده  بالای سر من آمد و گفت : ها.. چرا بستری شدی! به چهره اش نگریستم. هنوز شمشیرش را از رو نبسته بود. هنوز ما را مسئول شکست فاحش فروغ جاویدان نکرده بود. و من بی شائبه دوستش داشتم!

مدتی بعد وقتی برای خاکسپاری پیکر یارانمان به کربلا رفتیم. از دیدن صف طولانی جسدهایی که بر روی زمین کنار هم قرار گرفته بودند، تکان خوردم.  بر سر جسدها راه می رفتم و شوک زده نامها را می خواندم. همه آشنا بودند. تک تک آنها را به چهره می شناختم. اما تمام جسدها را نتوانسته بودند به پشت جبهه منتقل کنند.  بسیاری در آنطرف مرزها  بر جا مانده بودند. تعدادی در بالای درختها با شقاوت و بی رحمی سربدار شده بودند. عمق فاجعه کم کم خود را نشان میداد.

عملیات فروغ جاویدان را می توان به تحلیل کشید و در مورد درست و غلط بودن آن بحث کرد. اما در یک مسئله نمیتوان تردید کرد و آن اینکه تک تک ما دلاورانه و بیباکانه  به صحنه نبرد با سیاهی و ظلمت شتافته بودیم. آنچه را که برایش چانه نزده بودیم، جانمان بود. هر کدام می توانستیم از آن نبرد باز نگردیم. اما وقتی سرود خوانان به میدان خون می شتافتیم رهایی مردم از چنگال جهل و ستم آخوندها به ما انگیزه میداد. رفته بودیم تا آزادی را به ارمغان بیاوریم. اما!.....

عاطفه اقبال – 8 مرداد 96 برابر با 30 ژوئیه 2017

باز تکثیر

۷ نظر:

  1. آفرین بر شما که آن خاطره را در یادداشتی کوتاه قلمی کردید.

    پاسخحذف
  2. خانم اقبال بدون تردید مبارزه شما و تمام زنان و مردان برای آزادی بعنوان بخشی از تاریخ معاصر کشورمان هرگز فراموش نخواهد شد، ولی افسون وصد افسوس که قدرت طلبی و توهم در شناخت جامعه در آن شرایط بهای سنگینی را تحمیل کرد که امروز نتیجه آنرا در آلبانی عقب مانده ترین و فقیرترین کشور اروپا می بینیم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقای مولایی نژاد عزیز، حتما همینطور است مبارزات زنان و مردانی که برای رهایی بپا خاستند در تاریخ ثبت خواهد شد. اما مطمئن باشید که قدرت طلبی و توهم رهبرانی که فقط به خدا پاسخگو بودند نیز جزئی از همین تاریخ خواهد شد. آنها که بزرگترین سازمان سیاسی این مردم را در آلبانی زمینگیر کرده اند. با تشکر از حضورتان

      حذف
  3. عملیات فروغ جاویدان را می توان به تحلیل کشید و در مورد درست و غلط بودن آن بحث کرد. اما در یک مسئله نمیتوان تردید کرد و آن اینکه تک تک ما دلاورانه و بیباکانه به صحنه نبرد با سیاهی و ظلمت شتافته بودیم. آنچه را که برایش چانه نزده بودیم، جانمان بود.
    دریغ از یک لحظه فکر کردن. فرقه ها آنچنان افراد را شستشوی مغزی میدهند که سالها بعد از جدائی هم اثراتش از بین نمیرود. 5000 نفر شستشوی مغزی شده جان بر کف به فرمان پیشوا به پیشباز مرگ میروند. به خیال اینکه آزادی را برای دیگران به ارمغان بیاوردند.غافل از اینکه خود در چنگال مخوف دیکتاتوری گرفتار هستند. چطور میتوان آزادی را برای دیگران به ازمغان آورد در صورتی که خود از حد اقل های آزادی محرومی. آخه که چی؟ حتی نا آگاه ترین افراد به مسائل نظامی با 5 هزار نیرو که هیچگونه پشتوانه مردمی ندارد به مصاف یک ارتش کلاسیک جنگ دیده که دمش به چاه نفت متصل است نمیرود. اینکه چقدرافراد بی باک و از جان گذشته باشند فرقی در معادله ایجاد نمیکند. ای کاش به جای بی باک بودن ذره ای فکر میکردید و اجازه نمیدادید تشکیلاتی فرقه ای و ضد دمکراتیک اینچنین کند که کرد و ادامه دارد. عارف

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی ممنون از اینکه نظرتان را نوشتید.

      حذف
  4. هر چند هرگز طرفدار خط مشی سازمان نبوده ام ولی قربانی شدن آن همه هموطن روان هر انسانی را مچاله میکند. مردان و زنانی که هر کدومشون میتونستن در ساختن ایرانمون شریک و موثر باشن. چه دخترانی که باید مادران فرزندان ایران زمین میشدن ولی در آتش جاه طلبیهای رجوی خائن خاکستر شدن.
    به قول ایرج رحمانپور (خواننده لر) هنی بو زلف سُخته دِش میایه باد !باد هنوز بوی زلف سوخته میدهد !

    پاسخحذف