۱۳۹۶ بهمن ۳, سه‌شنبه

تکیه گاه


تازه از زندان اوین بیرون آمده بودم. خانه مان مصادره شده بود و من جایی را نداشتم که بروم. تمامی خانواده از فردای سی خرداد شصت، بعد از به خاک سپردن برادرم عارف مخفی بودند. فردای بیرون آمدنم از زندان خانواده خبردار شدند. پدر و مادر آمدند و به محض دیدن من،  هر دو با هق هق گریه بر زمین به سجده افتادند. هرگز فکر نمیکردند که من زنده از زندان بیرون بیایم. پاسداران مرا با ماشین به خانه ی مادر محمود همسر اعدام شده ام، برده بودند. خانه با لباس شخصی ها محاصره بود. بالاخره پدر و مادر و برادر کوچکم توانستند مرا بیرون بکشند و کوچه به کوچه فراری دهند. اینک در خانه ای که پدر و مادر بعد از چندین بار خانه عوض کردن در شرایط بشدت امنیتی آنروزها در محله ای دیگر گرفته بودند، کمی آرام گرفته بودم. ولی تن و روح و روانم همچنان زخمی بود. این عکس را آنروزها در تراس خانه با تکیه به پدر گرفتم. براستی که در آنروزها و در همه روزهای زندگیم، مادر و پدر همواره و بیدریغ تکیه گاه و یاور من بوده اند. و مادر هنوز تکیه گاه و پناه بی دریغ من در مقابل همه نامردمی ها است. در این عکس من و پدر می خندیم. پدر از عشق بازیافتن من و من از عشق بازیافتن پدرامروز وقتی به این عکس می نگرم، قیافه خسته و بیمار و لبخند بیرنگی که بر لبانم نشسته است،  یاد آنروزها را در من تکرار میکند. چهره جوان پدر و استواریش که با عشق در آغوشم گرفته بود. قلبم را پر از نشاط میکند. پدری که دیگر نیست ولی عطر وجودش همیشه در من جاری است.

عاطفه اقبال - 3 بهمن 1396

خاطره چگونگی بیرون آمدن از زندان و فرار از خانه را سالها قبل یکبار در وبلاگم منتشر کرده بودم و باز در فرصتی اینجا خواهم گذاشت. فقط به این اشاره کنم که پدر را بعد از اینکه من از ایران خارج شدم به جرم فراری دادن من دستگیر و در اوین زندانی کردند.

۱ نظر:

  1. کتابتان را منتشر کنید. شما شاهد زنده حوادث تاریخی در میهن مان هستید. ما همه این حوادث را از دریچه جمهوری اسلامی خوانده ایم. اینکه شما میگوئید خمینی در خیابان ماندن مردم در آن روزها نقشی نداشت برای من بسیار جالب بود. چون همه خاطرات روحانیون از نقش خمینی در آن روزها یاد کرده اند. بیشتر بنویسید خانم محترم سید محمدی

    پاسخحذف