۱۳۹۷ فروردین ۳۱, جمعه

اندرباب بعضی کامنت ها و خلیل عمی


در محله قدیمی ما یک نفر بود بنام " خلیل عمی " که آب حوض میکشید. همه او را می شناختند و در کارهای متعدد هم از او کمک میگرفتند. به شکلی امین محله بود. مادر بزرگ که ما به او " خانم " میگفتیم، تعریف میکرد که " روزی خلیل عمی در خانه ما پاچه های شلوار را بالا زده و داشت آب حوض را میکشید. در همین حال برای او تعریف کردم که شب گذشته گربه ای از پشت بام پرید در حیاط و فلان شیئی را شکست. میگفت ناگهان چشمهای خلیل عمی سرخ شد و شروع کرد به فحش های ناموسی دادن به گربه ! و من یواش چادرم را برداشتم و با ترس از در خانه زدم بیرون" . یکبار دیگر باز دایی تعریف میکرد که " خلیل عمی از مقابل خانه رد میشد، مادر بزرگ به او گفت که این نوه ی من غذا خوب نمیخورد شما به او چیزی بگو شاید حرف شما را گوش دهد. خلیل عمی گفت چند ثانیه فرصت بده. چند قدمی آنطرف رفت و وسایل کارش را زمین گذاشت و برگشت و فریاد زد : کجاست اون قرمساق ! بدید دست من..... دایی میگفت : مادر بزرگ ترسید و بچه را پنهان کرد و گفت، بابا نخواستیم! "

حالا حساب بعضی از کامنت ها است. گاهی که مطلب یا نقدی در مورد یک فرد یا سازمان مشخص می نویسم. ناگهان بجای پرداختن به موضوع اصلی مطرح شده، چنان کامنت هایی با کلمات آنچنانی - زن باز، فرقه، لچک بسر، بی ناموس و .... - گذاشته میشود که من بی اختیار یاد "خلیل عمی" می افتم. البته خوشبختانه تعداد اینگونه کامنت ها بسیار اندک است. اما بهانه ای شد برای یاد کردن از مادر بزرگ و خلیل عمی!

عاطفه اقبال - 31 فروردین 97 ، 20 آوریل 2018

- عمی در زبان ترکی به عمو میگویند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر